اگر مقصود اين است كه دزدی مفهومهای مختلفی دارد و در هر ملتی يك
مفهوم دارد ، يعنی يك مفهوم نسبی است ، پس دزدی منهای رژيمهای اجتماعی
مفهوم مستقلی ندارد ، ما اين حرف را قبول نداريم كه در كشورهای سرمايه
داری دزدی يك چيز است و در كشورهای غير سرمايه داری چيز ديگر ، يعنی
واقعيت دزدی در آنجا يك چيز است و در اينجا چيز ديگر اين ، دو استنباط
است از اين دو استنباط يكی درست است و ديگری غلط يا آن استنباط درست
است و اين استنباط غلط و يا برعكس ، نه اين كه چون اين دو استنباط فرق
میكند پس برای آنها آن دزدی است و برای اينها اين .
واقعيت مطلب اين است كه يا آن حرف درست است كه " ارزش ، صد در
صد مولود كار است و غير از كار هيچ چيز ديگر ايجاد ارزش نمیكند و سودی
كه سرمايهدار میبرد در واقع محصول كار كارگر است ، چون معادل آنچه كه
بايد به او بدهد ، نمیدهد ، كمتر میدهد " و يا درست نيست اگر اين حرف
درست است ، پس سرمايه داری به هر شكلی كه باشد واقعا دزدی است ، حال
استنباطش هر چه باشد غلط است ، نه اين كه برای آنها دزدی نيست ، برای
اينها دزدی است ، اصلا آن غلط است و اگر اين حرف صد در صد درست نيست
كه " ارزش را فقط و فقط كار ايجاد میكند و غير از كار هيچ چيز ديگری
ارزش ايجاد نمیكند " پس اين كه اينها گفته اند : " سرمايه داری دزدی
است " غلط است ، لااقل نوعی از سرمايه داری - البته نه هر سرمايه داری
- ممكن است دزدی نباشد .
پس به اين معنا ما نمیتوانيم اين حرف را قبول كنيم كه " چون استنباط
ملتها مختلف است پس دزدی در ميان ملتها مختلف است " دزدی واقعيتش
مختلف نيست ، يكی از آن استنباطها درست
است و يكی غلط .
مثال ديگری ذكر كرده اند ، باز به همين جهت كه مفاهيم و در واقع
حقيقت تغيير میكند ، يعنی حقيقت نسبی است ، هم در طول زمان و هم در
ميان ملتها فرق میكند میگويند :
" مثلا شكل قضيه به طور كلی درست است غصب مال و تجاوز به حق ديگران
در هر زمان محكوم است ، ولی در يك زمان خراب نكردن خانه گلی و زشت
بيوه زنی در مجاورت قصر سلطنتی ، عدالت چشمگير خوانده میشود ، در حالی
كه امروز تخريب چنين خانه های زشت و ناموزونی در مسير يك عمران و يا
زيبايی شهر ، غصب مال و تجاوز به غير تلقی نشده و با وضع مقررات ساده و
شرايط خاصی مجاز شمرده میشود . . . " .
يعنی چه ؟ يعنی شما میخواهيد بگوييد در آن زمان ، آن كار درست بود و
غير آن غلط و در زمان ما اين كار درست است و آن يكی غلط ؟ يا نه ، يكی
از ايندو درست است ، اگر هم در آن زمان آن جور استنباط میكردند ،
اشتباه میكردند اين ، مساله حق فرد و حق اجتماع است يك وقت كسی
میخواهد خانه گلی پيرزنی را خراب كند برای اين كه بر شكوه باغ خودش
بيفزايد ، آن زمان هم كار غلطی بوده ، اين زمان هم كار غلطی است دليل
ندارد كه بنده بخواهم باغم را توسعه بدهم ، به خاطر باغ من خانه گلی
پيرزنی خراب بشود آن زمان هم خراب كردن آن ظلم بوده ، اين زمان هم ظلم
است ولی يك وقت هست كه مصلحت ، مصلحت اجتماع است فرض كنيد
میخواهند خيابانی بكشند كه مصلحت شهر اينچنين ايجاب میكند و گرنه تمام
مردم در زحمت اند ، عقل دائر است بين اين كه حق مالكيت يك پيرزن يا
پيرمرد - هر كه
میخواهد باشد - محترم شمرده بشود يا مصلحت عموم ، به اين معنا كه خانه
را خراب بكنند و پولش را بدهند ، او هم برود جای ديگر اينجا [ عقل ]
میگويد مصلحت عموم مقدم است اين چه ربطی دارد به اين كه " مفهوم قضايا
تغيير میكند " ؟ هرگز تغيير نمیكند در يك شكلش آن زمان هم غلط بوده ،
در يك شكلش در اين زمان هم درست است اين طور نيست كه محتوای قضايا
فرق میكند [ تا بگوييم ] در آن زمان جوری بوده ، و در اين زمان جور ديگری
بايد باشد .
مثال ديگری ذكر میكنند : اميركبير خيلی خوبيها داشته ولی در عين حال
معروف است كه خيلی آدم قسی القلبی بوده است در شرح حال او نوشته اند :
( 1 ) روزی از خيابانهای تهران عبور میكرد ، ديد يك آلو فروش و يك
سرباز با همديگر كلنجار میروند ، آمد جلو پرسيد : " چه شده ؟ " آلو
فروش گفت : " اين سرباز از من مقداری آلو گرفته ، حالا كه خورده پولش
را نمیدهد " امير بدون اين كه استنطاق و محاكمه ای كند ، ببيند كه او
شاهدی دارد يا نه ، يا به فرض اين كه ثابت شد شاهد دارد ، مجازات او
چيست ، تا اين حرف را شنيد گفت : " شكم اين سرباز را پاره كنيد ،
ببينيم اين آلوها توی شكمش هست يا نه ؟ " ، شكمش را پاره كردند .
ايشان میگويند : " زمانی اين كار ، عدالت بود ولی امروز وحشيگری است
" در همان زمان هم اين كار وحشيگری بود عجب حرفی است ! اين چه
استنباطی است ؟ ! واقعا مردم آن زمان ، پدران ما در آن زمان ، اين كار
را عدالت میدانستند ؟ ! میگفتند اميركبير به عدالت رفتار كرده ؟ ! اگر
در آن زمان اين كار را عدالت
پاورقی :
. 1 ايشان اين [ حكايت ] را به نادرشاه نسبت میدهند .
میدانستند ، پس تمام مردم دوره قاجار قوانين اسلام را كه میگويد مدعی تا
شاهد نياورده ، حق ثابت نمیشود ، بايد شاهد بياورد و منكر مثلا بايد قسم
بخورد ، بعد قضيه چه جور حل میشود ، و به فرض اين كه ثابت شد ، آن وقت
بايد ببينيم آنچه كه دزدی كرده يا مال غيری كه خورده چقدر است ؟ اگر مثلا
دزدی باشد ، به يك حد نصاب معين كه برسد دستش را ببرند و گرنه دستش
را نبرند ، آری ، اگر در آن زمان اين كار را عدالت میدانستند پس مردم
دوره قاجار همه اينها را ظالمانه میدانستند و میگفتند : " حكم عدالت ،
همان حكم اميركبير است ، تمام آنهايی كه اسلام گفته ظالمانه است " !
چنين نيست كار اميركبير وحشيانه بوده ، آن زمان ظلم و وحشيگری بوده ،
زمان ما هم ظلم و وحشيگری است هرگز مفهوم قضايا تغيير نمیكند در اينجا
كه حتی استنباط هم تغيير نكرده ، عمل يك فرد بوده است ، اگر هم كسی
تحسينش میكرده به اعتبار يك سياستمدار بوده ( 1 ) .
مطلب ديگری ذكر كرده اند ، میگويند :
" در زمان نادرشاه افشار ، سربازی ماست يك زن روستايی را خورد و
پولش را نپرداخت زن شكايت نزد نادر برد نادر فرمان داد شكم سرباز را
پاره كنند تا اگر پر از ماست بود كه هيچ ، به سزای خويش رسيده است و
اگر نبود و پيرزن دروغ گفته بود ، مثلا سر پيرزن را جدا كنند اين فرمان
يك شاهكار عدالت و رسيدگی به تظلمات رعايا محسوب میشد ، اما امروز
اين اعمال را وحشيانه میدانند " .
پاورقی :
. 1 آن وقتها كسی سياستمدار بود كه بهتر از ديگران خودش را تحميل
میكرد و از مردم زهر چشم میگرفت .
نه ، در همان زمان هم اين كار وحشيانه بود .
مطلب ديگر :
" اين كه گفته شد قوانين اسلام قوانينی آسمانی است ولی بيگانه از
شرايط و محيط زندگی وضع نشده است بلكه بر اساس احتياجات و مقتضيات و
به تناسب مصالح و مفاسد همين زندگی روزمره مردم و موافق با عقل و منطق
تنظيم شده است و نمی تواند بی ارتباط به صلاح و فساد حيات مردم و جامعه
باشد ، اين مطلب در مورد احكام منصوص العلة اگر درست باشد ، درباره
احكام مستنبط العلة درست نيست ، زيرا علت اصلی وضع احكام مستنبط العلة
به درستی روشن و قابل اطمينان نيست و به فقيه حق و اجازه نمیدهد كه با
استنباط خود آن را به تناسب زمان تغيير دهد فی المثل نوشيدن هر مسكری
حرام است اما خوردن هر گوشت خوكی بدون ذكر علت آن ، ممنوع اعلام شده و
اگر فقيهی بخواهد با استنباط شخصی خودش در ميزان و خصوصيات حرمت آن به
تناسب زمان دخالت كند ، راه خطا رفته است " .
تفسيری كرده اند ، میگويند : بعضی احكام منصوص العلة هستند و بعضی
مستنبط العلة البته همه احكام اين جور نيست میگويند احكامی كه علتش را
كشف بكنيم بعضی منصوص العلة است ، يعنی علت و فلسفه اش را خود اسلام
ذكر كرده ، و بعضی ديگر مستنبط العلة است ، اسلام [ دليلش را ] ذكر
نكرده ، خود ما استنباط میكنيم كه دليلش اين بايد باشد گفته اند در جايی
كه دستوری منصوص العلة است فقها هم از آن علت پيروی میكنند ، ولی در
جايی كه مستنبط العلة است ، فقها چون اطمينان ندارند كه علت چيست ،
احتياط میكنند دو مثال ذكر كرده اند : مسكر و گوشت خوك گفته اند : چون
اسلام گفته " شراب به دليل اسكارش حرام است " فقها هر چه را كه مسكر
باشد میگويند حرام است و هر چه را هم كه مسكر نباشد میگويند حلال است
اما در باب گوشت خوك چون اسلام دليلش را ذكر نكرده ، اگر ما دليلش را
هم به دست بياوريم [ و در رفعش بكوشيم ، باز حكم حرمت به جای خود باقی
است ] ايشان قبلا در بحثشان گفتند كه " امروز معلوم شده منشا حرمت
گوشت خوك تريشين است كه امروز آن را از بين میبرند ولی در عين حال شما
از هر فقيهی بپرسيد گوشت خوك اصلاح شده ، حلال است يا نه ؟ باز جرات
نمیكند بگويد حلال است " .
خودشان جواب خودشان را داده اند و ما عرض كرديم فرق است ميان كشف
قاطع عقل و علم و كشف احتمالی نه تنها از فقيه ، از خود آقای مهندس
كتيرايی هم اگر بپرسيم آيا شما يقين داريد كه تنها علت حرمت گوشت خوك
همين است و هيچ علت ديگری ندارد يا نه ؟ خواهند گفت يقين نداريم ولی
حدس میزنيم همين باشد فقيه هم مثل ماست اگر برای فقيه از هر راهی صد در
صد محرز بشود كه علت منحصر حرمت همين است ، قطعا فتوا به حليتش میدهد
اگر میبينيد كه فقيه فتوا نمیدهد ، چون او هم مثل شما ، اگر از او بپرسند
، میگويد " به گمانم همين طور باشد ولی يقين ندارم ، چه میدانيم شايد صد
سال ديگر علم آمد يك چيز ديگر هم كشف كرد ، ما نمیتوانيم يقين پيدا
كنيم " پس منشاش اين است كه عقل هنوز در كار خودش مردد است و
نتوانسته كشف كند كه علت منحصر اين است .
ما نمیتوانيم به فقهای امروز عيب بگيريم كه شما میگوييد " عقل يك
دليل استنباط است " پس چرا با كشفی كه امروز شده ، به حليت گوشت
خوك فتوا نمیدهيد ؟ او هم میگويد : ما از خود عقل میپرسيم كه جناب عقل
! جناب علم ! آيا تو دليل قاطع داری كه غير از اين چيز ديگری وجود ندارد
و در آينده هم كشف نخواهد شد ؟ يا میگوييد ما اين را فعلا كشف كرده ايم
، شايد چيز ديگری هم باشد ؟ بنابراين اين جور چيزها نقضی بر بيانی كه ما
عرض كردم نيست .
" ظاهرا چنين چيزی در اسلام نيست كه پدر بدون كسب موافقت دخترش او
را به ازدواج كسی در بياورد میگويند دختری به حضرت پيغمبر شكايت كرد كه
پدرم بدون موافقت من میخواهد مرا به كسی بدهد ، پيغمبر فرمود : تو راضی
هستی ؟ گفت : نه ، فرمود : برو ، او بيخود میگويد " .
دو مساله است : يكی اين كه آيا پدر بر دختر كبير ولايت دارد يا نه ؟
بدون شك ولايت ندارد ، يعنی اختيار با خود دختر است اما اين بحث ، هم
در احاديث و هم در فتواها مورد اختلاف است كه در مورد دختر با كره ( 1
) آيا اجازه پدر هم شرط است يا نه ؟ يعنی گذشته از اين كه خودش بايد [
راضی ] باشد آيا اجازه پدر هم شرط است يا نه ؟ بعضی میگويند شرط است ،
بعضی میگويند شرط نيست ، ولی در اين كه پدر مستقلا نمیتواند تصميم بگيرد
، بحثی نيست .
آقا مهندس كتيرايی سؤالشان در مورد موضوع ديگری بود و
پاورقی :
. 1 درباره زن بيوه اين بحث هم نيست .
آن اين كه میگويند پدر بر فرزند - چه پسر و چه دختر - اگر صغير باشد ،
ولايت دارد پدر ولی فرزندانش است امروز هم تقريبا در همه مسائل ولايت
پدر قبول شده است در مال فرزند كه هيچ شكی نيست بچه حق ندارد در بانك
پول بگذارد ، ولی اش بايد بگذارد ، وقتی هم میخواهد بگيرد ، باز خودش
حق ندارد بگيرد ، ولی اش میگيرد اين ولی ، وكيل شرعی اوست ، وكيلی كه
خدا قرار داده ، نه اين كه خودش وكيل كرده باشد آنگاه اين بحث مطرح
است كه آيا ولی كه در مال و ديگر شؤون فرزند ولايت دارد ، در ازدواجش
هم ولايت دارد يا نه ؟ يعنی آيا میتواند برای بچه صغير خودش زن عقد كند
كه در نتيجه وقتی بالغ شد ، زن اين پسر يا شوهر اين دختر خواهد بود ؟
اينجا فقها میگويند بله حق دارد ، میتواند اين كار را بكند .
ايراد آقای مهندس اين بود كه در مورد پسر مشكل چندانی نيست چون طلاق
با اوست ، وقتی كه بالغ شد اگر دلش خواست آن زن را نگهداری میكند ،
نخواست طلاقش میدهد ، اشكال درباره دختر است كه اگر پدر با ولايت خودش
برای او شوهر انتخاب كند ، وقتی كه بالغ شد ، اجبارا بايد شوهری را كه
خودش انتخاب نكرده ، قبول كند و حق طلاق هم با او نيست و اين يك حكم
ظالمانه است .
عرض كنم ولايتی كه پدر دارد ولايت مطلق نيست در مال هم همين جور است
، يعنی پدر كه ولی فرزند هست ، مثل وكيل است وكيل بايد بر طبق مصالح
موكلش عمل كند ، ولی هم بايد بر طبق مصالح فرزندانش عمل كند فرض كنيد
مصلحت خاصی پيدا شده كه پدر میبيند الان مصلحت اين پسر صغير ايجاب
میكند كه اين زن را برايش عقد كند يا مصلحت اين دختر صغير ايجاب
میكند كه او را شوهر بدهد ، ولی برای رعايت مصلحت میتواند [ چنين كند ]
نه دلبخواهی بعد اين مساله پيش میآيد كه بسيار خوب ، ولی بر اساس
مصلحتی كه خودش فكر میكند ، اين كار را كرد ، اما دختر وقتی كه بزرگ شد
، میبيند اين [ ازدواج ] مطابق مصلحتش نيست تازه میشود مثل خيلی
ازدواجهايی كه خود دخترها تصميم میگيرند ، بعد هم پشيمان میشوند اين
اشكالی است كه در تمام طلاقها وجود دارد حال اگر دختری مثل هزاران دختر
ديگر يك دل نه صد دل عاشق كسی شد و عليرغم همه توصيه ها ازدواج كرد ،
بعد فهميد صد در صد اشتباه كرده ، تكليف چيست ؟
ما اين [ موضوع ] را در مقالاتی كه زمانی در " زن روز " مینوشتيم بحث
كرده و گفته ايم درست است كه اسلام حق طلاق را به زن نداده است - كه روی
يك اساس منطقی خيلی عجيبی هم هست ولی مواردی هم داريم كه به آنها "
طلاق قضايی " گفته میشود ، يعنی اگر در جايی ازدواج به شكلی در آمد كه
ديگر مصلحت خانواده اين نيست كه [ پيمان زناشويی باقی ] بماند ، و مرد
هم لجاجت میكند و زن را طلاق نمیدهد ، حاكم شرعی میتواند زن را طلاق بدهد
، ديگر فرق نمیكند كه اين زن با اختيار خودش همسر اين مرد شده يا پدرش
روی مصلحتی كه واقعا تشخيص میداده ( 1 ) او را به عقد وی در آورده است.
پس تازه مطلب منتهی میشود به طلاق قضايی اين جور نيست كه راه صد در
صد بسته شده باشد البته من اقرار و اعتراف میكنم كه فقها در مورد طلاق
قضايی هميشه حرفش را میزنند ولی
پاورقی :
. 1 نه از روی هواهای نفسانی ، اگر از روی هوا باشد از اساس غلط است.
عملا در میروند خيلی كم اتفاق افتاده مواردی كه يك فقيه به آن ولايت
فقيهانه ای كه دارد عمل كرده باشد خود فقيه در موارد خاصی نوعی ولايت
دارد بسياری - حتی از معاصرين ما - اين فتوا را صريح گفته اند ، ولی در
عمل كم اتفاق افتاده اين قضيه را مرحوم آقا ميرزا سيد علی كاشی كه اهل
كاشان بود از پدرش ، كه شاگرد مرحوم ميرزای شيرازی بوده ، در همين تهران
نقل كرد كه در زمان ميرزای شيرازی زن و شوهری بودند - ظاهرا شوهر روحانی
و اهل علم بوده كه كار ازدواجشان به شقاقی كشيده شده بوف و هر چه
میكردند ، اصلاح نمیشد ، دائما هم میآمدند نزد مرحوم ميرزا شكايت میكردند
مرحوم ميرزا افراد زيادی را مامور كرده بود كه برويد كاری كنيد كه آنها
اصلاح كنند ولی آخرش نشد بر ميرزا محرز شد كه اين [ اختلاف ] ديگر قابل
اصلاح نيست روزی در حالی كه ميرزا آماده درس بود و شاگردها همه جمع
بودند ، يكمرتبه اين زن آمد داد و فرياد كرد ، معلوم شد باز جنگی بينشان
شروع شده مرحوم ميرزا همان جا به مرحوم آقای صدر - كه اغلب به او میگفته
برويد اين كار را اصلاح كنيد - گفت " آقا برو طلاقش را بده " مرحوم
آقای صدر خيال كرد ايشان میخواهد بگويد برو شوهرش را راضی كن گفت : "
آقا من هر كاری میكنم راضی نمیشود " گفت : " نمیخواهد ، لزومی ندارد ،
برو من میگويم " . رفت و طلاقش داد .
بنابراين تازه مساله منتهی میشود به طلاق قضايی ايشان بر اين اساس
ايراد گرفته اند كه پدر به حكم ولايتی كه دارد هر جور دلش خواست يك
كاری انجام میدهد ، بعد ازدواج به هر صورتی كه در آمد ، بايد برای ابد
باقی بماند و اين كار ضد عقل و ضد منطق است نه ، ما [ چيزی ] به اين
صورت نداريم .
- قرار شد آقای كتيرايی مصاديق را بگويند كه نگفتند سؤال : ماليات
اسلامی زكات است و مواردش هم مشخص است كه به قول يكی از رفقا : "
فقها اتل را ول كردند ، شتر را گرفتند " آيا با توجه به پيشرفت زمان و
علم و تكنيك و اقتصاد ، درست است كه زكات به همين صورت باقی بماند و
تغييری در آن ايجاد نشود ؟
من چندين سال است كه روی اين موضوع فكر و كار كرده ام ، متاسفانه
يادداشتهايم الان در مشهد است .
شما هر چه كه میتوانيد مثال پيدا كنيد ، اين بحثهای كلی به جايی نمیرسد
، عمده ، مثالهاست اين مثالی كه جنابعالی گفتيد مثال تازه ای نيست
اينجا از نظر عقلی كمی نارسايی وجود دارد شما میگوييد " ماليات اسلام ،
زكات است " اسلام گفته " زكات " كجای اسلام گفته " زكات ماليات
است " ؟ شما چه میدانيد كه اسلام زكات را به عنوان ماليات وضع كرده
است ؟ بعد میگوييد چون آن را به عنوان ماليات وضع كرده ، چرا بر نه چيز
وضع كرده و مثلا بر اتومبيل وضع نكرده است ؟
زكات ماليات نيست زكات در مورد چيزهايی وضع شده كه انسان آنها را
با كمك طبيعت به وجود میآورد ، آن هم طبيعت سهل و ساده ، يعنی انسان
بالنسبه كار كمی انجام میدهد و طبيعت كار بيشتر را انجام میدهد و [
محصول را ] مفت و رايگان در اختيار انسان میگذارد مثل گندم كه انسان به
وجود میآورد ، در قسمت كمی فكر و عمل او دخالت دارد ، قسمت بيشتر
فعاليت طبيعت است لذا [ اسلام ] به انسان میگويد اينجا كه از سخاوت
طبيعت استفاده میكنی ، مقداری از آن را بايد در راههای ديگری بدهی
اينجا اگر چيزی با زكات قابل قياس باشد ، موارد ديگری مثال برنج است :
چرا گندم بايد زكات داشته باشد و برنج نداشته باشد ؟ اين [ مساله ] در
سابق هم مطرح بوده [ در جواب ] گفته اند آن سادگی كه در [ موراد ] زكات
هست ، در برنج نيست ، يعنی به آن سادگی كه گندم به دست میآيد برنج [
به دست نمیآيد ] ، برنج كار زيادی میبرد ، و زكات در واقع به اين علت
است كه يك مقدار [ از چيزی ] را كه طبيعت رايگان در اختيارت میگذارد
، به ديگران بدهی .
مساله ماليات موضوع ديگری است آن ، امر ثابتی نيست ، امری متغير و
از اختيارات حكومتی است اسلام كه نگفته فقط به عنوان زكات بگيريد و به
غير از عنوان زكات حق نداريد [ چيزی ] از مردم بگيريد وضع ماليات از
اختيارات حاكم شرعی است او در هر زمانی میتواند برای هر چيزی - اتومبيل
، غير اتومبيل ، هر چه باشد - بر طبق مصلحتی كه ايجاب میكند ، ماليات
وضع كند اين ربطی به زكات ندارد .
بنابراين ايندو را نبايد با همديگر مقايسه كرد كه زكات ، ماليات اسلام
است و در غير اين موارد هم زكاتی نيست ، پس در غير اين موارد مالياتی
نيست ، پس اسلام چگونه میتواند با اين زكاتها كشور را اداره كند ؟
تازه در مورد زكات هم اين مساله مطرح است كه آيا حكومت اسلامی
میتواند چيز ديگری را - و لو به نام زكات - وضع كند يا نه ؟ بله میتواند
اميرالمؤمنين در زمان حكومتشان برای اسب زكات وضع كردند ، و اين از
مسلمات است فقهای بعد دو جور استنباط كردند : بعضی گفتند زكات اسب
مطلقا مستحب است و اميرالمؤمنين آن را [ به طور ] مستحب گرفته اند ولی
ديگران جور ديگر استنباط كردند ،
گفتند : وضعيت اسب و اسب داری جوری بود كه اميرالمؤمنين به حسب
مصلحت آن زمان از اختياراتی كه به عنوان يك ولی امر شرعی داشتند ،
استفاده كردند و زكات اسب را وضع كردند ، ممكن است زمان ديگری مشابه
زمان ايشان باشد كه باز زكات اسب واجب میشود ، و ممكن است تغيير كند
و زكات اسب واجب نباشد .
پس حتی حاكم شرعی میتواند در موارد مخصوصی [ چيزهای ديگری را هم مشمول
زكات كند ] اگر ما آن نه چيز را به عنوان اصول ثابت قبول بكنيم - كه
بعضی ها در همانش هم ترديد دارند - معنايش اين است كه آن نه چيز به هر
حال در همه زمانها زكات دارد و حاكم اسلامی نمیتواند آن را كم و زياد كند
، آن ثابت است و غير آن در اختيار حاكم اسلامی يعنی در اختيار مصالح
اسلامی است ، اگر مصلحت ايجاب كرد برای اتومبيل هم به قول شما زكات
وضع میكند ، در صورتی كه اتومبيل از آن نوع نيست ، يا برای محصول ديگری
مثلا چغندر قند ، ولی آن در اختيار حاكم اسلامی است و ما بعد خواهيم گفت
كه يكی از عواملی كه كار انطباق اسلام با مقتضيات ( 1 ) [ زمان و به
عبارت بهتر ] با نيازمنديهای زمان را آسان میكند ، اختيارات بسيار
وسيعی است كه خود اسلام به حاكم شرعی داده ( 2 ) دليلش خود كارهای
پيغمبر است پيغمبر
پاورقی :
. 1 من از اين كلمه " مقتضيات " خيلی خوشم نمیآيد ، بايد بگوييم "
نيازهای زمان " چون مقتضيات ممكن است با هواهای نفسانی يا با پسند
زمان اشتباه شود ما طرفدار انطباق اسلام با پسند زمان نيستيم ، پسند زمان
بايد خودش را با اسلام منطبق كند ، ولی طرفدار انطباق اسلام با
نيازمنديهای واقعی زمان هستيم ، يعنی خود اسلام طرفدار اين مطلب است .
. 2 اين را مرحوم آقای نائينی در كتاب تنبيه الامة و آقای طباطبايی در
مقاله " حكومت و ولايت " بيان كرده اند ، ديگران هم ذكر كردهاند .
اكرم بسياری از كارها را به حكم اختياراتی كه به او - به عنوان صاحب
مسلمين - داده شده ، انجام میداد و لهذا خيلی چيزها را در فواصل مختلف
نهی میكرد ، امر میكرد ، باز نهی میكرد و باز امر میكرد ، اختيار داشت ،
هيچكس هم نمیگفت كه اين " نسخ " است مثل مساله متعه به اتفاق شيعه و
سنی پيغمبر در زمان خودش متعه را يك جا اجازه داد ، يك جا منع كرد ،
باز يك جا اجازه داد ، يك جا منع كرد سنی ها هم اين را قبول دارند
دليلش اين است كه اصل اين كار جايز است ولی حاكم يك جا میتواند اجازه
بدهد كه انجام بدهيد ، يك جا هم بگويد انجام ندهيد يك جا مورد احتياج
بوده ، اجازه داده ، جای ديگر احتياج نبوده ، صرف شهوترانی بوده ،
پيغمبر اجازه نداده است .
پس موضوع اختيارات وسيع حاكم ، راهی است كه اسلام در بطن خودش قرار
داده برای آسان بودن انطباق با نيازهای واقعی ، نه با پسندها كه هميشه
ايندو با هم اشتباه میشوند و ما [ به غلط ] پسند زمان را مقياس میگيريم
دينی كه با پسند مردم بخواهد انطباق پيدا كند دين نيست ، همان " « لو
اتبع الحق اهوائهم »" ( 1 ) است دين آمده كه پسندها را بر اساس
نيازها [ با دستورات خود ] تطبيق دهد ولی خودش هم بايد با نيازهای
واقعی و فطری هماهنگ باشد .
- " برای جلوگيری از اين نوع تصادفها و تضادها چه فكری در اسلام شده
است ؟ "
اين راهش روشن است وقتی كه ما میگوييم " عقل " ،
پاورقی :
. 1 مؤمنون / . 71
معنايش اين نيست كه هر كسی بنشيند با خودش خيالی بكند و بعد بگويد :
" عقل من اين جور حكم میكند " ، همان طور كه در ساير مسائل میبينيد يك
چيزی متد علمی دارد ، روی متد علمی بايد عمل بشود و گرنه اشكالاتی به وجود
میآيد من دستور آن راهی را كه در اسلام وجود دارد عرض میكنم و به راهی كه
عمل میشود - و ناقص هم هست - كاری ندارم .
مثالی عرض میكنم میخواهم بگويم نقصی است كه در دستگاه ما - هم
روحانيت و هم غير روحانيت ما - وجود دارد مرحوم آقای بروجردی فتوايی
داشت در آنچه كه معروف است به " لباس مشكوك " مقصود اين است كه
چيزهايی هست كه نمیشود در نماز همراه انسان باشد ، يعنی نمیشود چيزی كه
از اجزای حيوان حرام گوشت است ، در نماز با انسان باشد ، مثلا اگر در
بدن انسان موی گربه باشد ، نماز درست نيست مساله ديگر اينكه اگر چيزی
را ما نمیدانيم از چه ساخته شده ، حيوانی است يا غير حيوانی ، و اگر
حيوانی است آيا از حيوان حرام گوشت است يا حلال گوشت ، اينجا تكليف
چيست ؟ اغلب علما فتوايشان اين است كه وقتی نمیدانيم ، مانعی ندارد
آقای بروجردی فتوايشان بر احتياط بود ، میگفتند اگر نمیدانيم بايد احتياط
كرد ، خودش هم احتياط میكرد ايشان داندان عاريه داشت وقت نماز كه میشد
آن را بر میداشت پرسيدند : " آقا چرا دندان را بر میداريد ؟ " معلوم
شد بر مبنای همين [ فتوا عمل میكنند ] ، گفتند : " من نمیدانم دندان را
از چه میسازند ، ماده ای كه اين دندان را میسازند چيست ؟ " از يك
پزشك پرسيده بود كه حيوانی است يا غير حيوانی ؟ او گفته بود داخلش
حيوانی قاطی دارد بعد ، از كسانی ديگر پرسيدند ، بالاخره گفتند : "
اينهمه كه ما
از افراد پرسيديم آخرش نفهميديم كه اين حيوانی است يا غير حيوانی " .
مطلب ، خيلی معمايی نيست كه بايد مثلا در آمريكا آن را حل كرده باشند
همه دندانپزشكها و دندانسازها میدانند كه اينها را از چه میسازند حال يا
تحقيق آقای بروجردی كافی نبوده و يا افرادی كه ايشان به آنها مراجعه كرده
اند معلومات كافی نداشته اند ، به هر حال ايراد به سيستم اسلامی نيست .
اساسا وظيفه مجتهد هم نيست كه فتوا بدهد نماز خواندن با دندان مصنوعی
جايز است يا جايز نيست مجتهد بايد فتوا بدهد كه " نماز با اجزای حيوان
غير ماكول اللحم جايز نيست " بعد اگر از همان مجتهد سؤال كنند كه "
آقا نماز خواندن با دندان مصنوعی چطور است ؟ " بايد بگويد " برو از
متخصصين بپرس كه آيا در اين ، از اجزای حيوان غير ماكول الحم وجود دارد
يا نه ؟ اگر گفتند وجود دارد ، نخوان ، اگر گفتند وجود ندارد ، بخوان "
اين ديگر وظيفه مجتهد نيست اگر هم مجتهد فتوا بدهد ، در اين جهت مقلد
متخصص است اگر مجتهد يك روز بگويد كه جايز است ، از متخصصهايی تقليد
كرده كه گفته اند " در آن چنين چيزی نيست " .
مساله الكل صنعتی هم همين است اصلا اين مساله به مجتهدين مربوط نيست
حكم اسلام اين است كه خوردن هر مايع مست كننده ای حرام است و اكثر
معتقدند كه نجس هم هست حال فلان مجتهد فتوا میدهد كه " هر مايع مست
كننده ای خوردنش حرام است و نجس هم هست " آيا الكل صنعتی ، مايع
قابل شرب و مست كننده هست يا نيست ؟ تشخيص اين با فقيه نيست ، با
ديگران است اينجا اگر میبينيد فتواها مختلف است ، در واقع مختلف
نيست ، مجتهدی كه گزارشهای رسيده به او اين است كه الكل صنعتی با الكل
غير صنعتی هيچ فرق نمیكند ، خصوصياتش همان است و عين هم اند ، گفته :
" نجس و حرام است " ، آن ديگری كه به او گزارش رسيده كه " اين يك
چيز ديگر و موضوع ديگری است ، قابل شرب و مست كننده و نيست " چيز
ديگری گفته به هر حال اينها به مجتهد مربوط نيست ، وظيفه متخصصين است
در هر صورت اگر نقصی باشد ، نقص در كار اسلام نيست ، در كار مجتهدين
است و الا كار بسيار ساده ای است ، عده ای باشند كه [ مجتهدين در اين
گونه موارد ] از آن عده تحقيق كنند .
نظرات شما عزیزان: